سلام بهونه قشنگ من برای زندگی
اندازه یک دو سه چهار پنج
سلام به تو که دوستت دارم و می دانی !
نمی دانم چگونه وجودت را بستایم ...
چشمانت راز آتش است و نهایت گرمای وجودت ...
دستانی که به من بخشیدی سرشار از مهر ،
مهری که وجودم را لحظه ای تنها لحظه ای نیز فراموش نمی کند ...
در سکوتی هراس انگیز دیده به راهی خالی از مسافر بودم ،
نمی دانم کدام فرشته نامت را گفت و تو به جاده مسافر گشتی !
مسافری خسته از راهی دیگر ،
راهی هزار پیچ که تو را در خود گم کرده بود ...
خسته از راهی رسیدی ...
نمی دانم چگونه وجودت را بستایم ،
اما تو کوچ کردی به سرزمین من ...
کوچی سبز و خیال انگیز ...
مسافر خسته ی من آمدی که من بار غمت را به روزگار بسپارم ؟
مسافر لحظه های بی کسی من آمدی تا همدم و همنفس من شوی ؟
اما چگونه ؟
تو خود می دانی ...
لحظه های با تو بودن را فرصتی ست شیرین برای ستودن تو و خدایت ...
خدایی که در این نزدیکی ست ...
ایستاده ام روبه روی خودم ! و تنها یک قدم با تو فاصله دارم ...
فاصله ای به اندازه گفتن نام تو و رها شدن در آغوشت ...
" و آغوشت
اندک جائی ست برای زیستن
و اندک جائی ست برای مردن ... "
و لبانت ،
لحظه ای ست بوسه باران ...
و عشقت ،
طلوعی ست دوباره ....
به گمانم از حالا روزگاری باشد شیرین ...
خستگی روزگار گذشته ات را آن سوی سرزمین من جا بگذار و با من بیا ...
بیا تا با هم به طلوعی دیگر برسیم ...
اگه دیگه ندیدمتون.صبح بخیر.ظهر بخیر.شب بخیر
Design By : Pars Skin |